روی سخنم با جامعه مردسالاری است که همواره به ما می‌گوید قربانی بشوید تا بتوانید به حقوق برابر برسید.

اگر به زیست صدسال اخیر زنان در ایران نگاهی منصفانه بیندازیم متوجه خواهیم شد که آن‌ها برای اولیه‌ترین حقوق انسانی خود چه هزینه‌های گزافی که نداده اند!!! و چه رؤیا و آرزوهایی که در زیر یوغ جامعه مردسالارانه به تلی از خاک مبدل نشده!!

آرزوهایی مثل عاملیت داشتن، رهبری کردن، مسئولیت داشتن. آری زنان هم مثل مردان همواره می‌خواستند موردتوجه باشند، تشویق شوند، مسئولیت‌های بزرگ به عهده بگیرند و سهم عادلانه‌ای از اقتصاد، تصمیم‌گیری، سیاست و آموزش را در جامعه به عهده داشته باشند اما همواره سرکوب و پس رانده شده‌اند؛ چرا؟

چون همواره نگاه غالب جامعه مردسالار به زنان این بوده است؛ تو رنج بکش و قربانی باش؛ چون قربانی شدن و رنج کشیدن را جز ذات و طبیعت زنان می‌دانستند و به همین دلیل است که وقتی زنان از برابری سخن می‌گویند؛ همواره پاسخشان این است حالا قربانی بشوید؛ آرزوها و رؤیاهای خودتان را فراموش کنید و زیست هفتاد هشتادساله خودتان را به هدر بدهید تا شاید بتوانید فقط به‌اندازه یک‌قدم شرایط خودتان را بهبود دهید؛ و این گویی بزرگ‌ترین لطف ساختار مردسالارانه است که اجازه بدهد زنها نسل به نسل قربانی شوند و هر نسل فقط یک دستاورد داشته باشند.

اما این روزها ازیک‌طرف جامعه بیشتر به‌طرف پراگماتیسم، عمل‌گرایی و به‌اصطلاح مطالبه محوری و تخصص گرایی پیش رفته است؛ و فعالان حقوق بشر و حقوق زنان آگاه‌تر و هشیارتر از هرزمانی دیگر بر این باورند که باید درباره‌ی  مطالباتی چون برابری جنسیتی  برنامه و راه‌حل واقع‌بینانه داشت؛ و بر پایه همین فکر و اصل دائماً در حال پرسشگری هستند؛ سعی دارند که این نوع گفتمان ها را به گفتمان غالب جامعه تبدیل کنند

زنان این روزها در پرسشگری‌هایشان آن‌قدر دقیق هستند که گویی برای یک‌بار هم که شده از پرداختن به روایت‌های تاریخ مردانه به روایت‌های زنان در تاریخ رجوع کرده‌اند و در آن تأمل کرده  و قدم‌هایشان را هماهنگ‌تر و مصمم‌تر و دقیق‌تر از قبل بر می‌دارند.

 روایت‌هایی چون روایت محترم خانم که هنوز «انقلاب مشروطه» پیروز نشده بود که محترم اسکندری، زن جوانی که بعدها یکی از تأثیرگذارترین انجمن‌های زنان در ایران را بنا نهاد، در جمع مردانه‌ی دوستان پدرش (که همگی از اعضای مشروطه‌خواه انجمن آدمیت بودند) پرسید: «بعد از پیروزی انقلاب، برای احقاق حقوق زنان چه در نظرخواهید گرفت؟» میرزا طاهر، یکی از همان مردان روشنفکر و سرشناس که احتمالاً انتظار چنین سؤالی را در بحبوحه‌ی‌ انقلاب نداشت، گفت: «از حالا باید فکری برای چادربه‌سر کردن شما که پیدا است به رشد رسیده‌اید، بکنیم!» وقتی محترم با لحنی برافروخته پاسخ داد: «پس از همین حالا بدانید: کسی که با طرز فکر دوران پادشاه وزوزک می‌اندیشد هرگز در انقلاب موفق نمی‌شود»، میرزا طاهر عقب نشست و گفت که شوخی کرده:نیمی از ملت ایران را نمی‌توان در نتایج انقلاب سهیم ندانست و حقوق‌ آنان را بازنگرفت.

واقعیت اما این بود که بعد از پیروزی انقلاب مشروطه، زنان در نتایج انقلاب سهیم نشدند و همان‌طور که میرزا طاهر به محترم اسکندری پاسخ داده بود، زنان نه‌تنها حق رأی نیافتند و قوانینی به نفع آن‌ها تصویب نشد، بلکه همچنان در زیر چادر نگه‌داشته شدند – چادرهایی تک‌رنگ و ساده و آستین‌دار که سر تا به‌پای زنان را می‌پوشاند و آن را روی دامن‌‌ کوتاه چین‌دار و شلوار گشاد می‌پوشیدند.

زنان امروز درسشان را از تاریخ گرفته‌اند و به این باورند که این بار نسل جدید باید به  دادخواهی تمام زنان قبل خودش برخیزد و به قربانی شدن و رفع تبعیض یک‌بار برای همیشه پایان دهد. زنان می‌خواهند به رویارویی با این ساختار مردسالارانه بروند و به مطالبات حداکثری خودشان که برابری جنسیتی و دسترسی پنجاه‌درصدی به منابع و ثروت و قدرت است را به دست بیاورند.

هرچند که هنوز در مکالمه و مذاکره با ساختار مردسالارانه نگاه بالا به پایین و گاهی تمسخرآمیز به مطالبات می‌شود؛ به گفته دکتر ناهید حسینی که چندی بیش به زیبایی اشاره کرد اما این بارزن‌ها هزینه نمی‌دهند که مردها به قدرت برسند. این بارزن‌ها هزینه می‌دهند برای رسیدن به برابری جنسیتی. این گفتمان تازه و برتر جنبش زنان ایران است. این صدای جنبش زنان در ایران است. صدایی غالب‌تر و بلندتر.

زنها بر این باورند که مسئله جنسیت گره کور دموکراسی در ایران است و تا زمانی که این مسئله حل نشود نخواهیم توانست به دموکراسی و آزادی و استقلال دست پیدا کنیم. آن‌ها خوب می‌دانند که بدون احترام و نهادینه کردن اصول جهان‌شمول حقوق بشر، نه به آزادی‌خواهیم رسید، نه به استقلال و نه به دموکراسی؛ و تا دیدگاه تعصب‌آمیز و منفی ساختار مردسالارانه  و به‌خصوص رفتارشان نسبت به زنان تغییر پیدا نکند و تا منابع و امکانات تحصیلی و اقتصادی و فرهنگی و حقوقی مختلف به‌طور برابر برای زنان فراهم نشود، این برابری اتفاق نخواهد افتاد. آری آنها خوب می‌دانند  که مسئله‌ی زنان در ایران درواقع ناشی از مسئله‌ی مردان است؛ یعنی ابتدا قوانین تبعیض‌گرا، سیاست‌ها و رفتار و نگرش‌های ساختار مردسالارانه باید  تغییر پیدا کند تا این مهم محقق شود.

پس  برای تغییر در قوانین تبعیض‌آمیز و در نگرش‌ها و رفتار زن‌ستیز، باید قانون اساسی، قوانین جزایی (مثل قانون قصاص)، قانون خانواده و احوال شخصیه، همه را دگرگون کرد؛ که پس‌ازآن؛ این رفع تبعیض خود گره‌گشای رفع تبعیض‌های دیگر خواهد شد، تبعیض هایی چون تبعیض بر مبنای قومیت، مذهب و عقیده. دیگر زمان آن رسیده است که با حقوق زنان موافقت شود و این حق انتخاب زنان باید به رسمیت شناخته شود تا بخش بزرگی از تبعیض‌ها از بین برود.

 این کلمات درون‌مایه غالب گفتمان این روزهای جنبش و نهضت فکری زنان ایران است؛ که تبدیل به یک باور قوی شده و به این راحتی‌ها نمی‌توان آن را نادیده گرفت.  زن ها دیگر اجازه نمی دهند کسی برای بدنشان تصمیم بگیرد؛ آنها آگاهانه خواستار برابری جنسیتی در همه عرصه‌های مختلف اجتماعی اقتصادی آموزشی هستند این یعنی این‌که، در جای درست تاریخ ایستاده‌اند. این یعنی  درسشان را از تاریخ گرفته‌اند و جدی‌تر از هرزمانی  این بار به دنبال سهم برابر از قدرت،  اقتصاد، آموزش و از همه مهم‌تر سهمشان از نوشتن قانون اساسی کشور ایران  را دارند. نوشتن  قانونی که خط بطلانی بر تبعیض از هر نوعِ آن باشد  و به‌راستی چه کسی بهتراز زنان که خود با تمام وجود طعم تبعیض را چشیده‌اند و این‌همه سال برای رفع آن جنگیده‌اند؟

 

نویسنده:‌شراره مهبودی

پژوهشگر و فعال حقوق بشر