مریم هستم عاشق معماری،هنر و سفر.

در ابتدا باید بگم خوشحالم از این که چنین فرصتی ایجاد شده تا بتوانم خاطراتم رو در این جا ثبت و به اشتراک بگذارم.

سفر برای من همیشه پر از آموختن تجربه ها و شناخت دقیق تر انسان هاست. گاهی تجربه های شیرین و گاهی تلخ ، گاهی تصمیم برای محکم کردن ارتباط و گاهی مطمئن از دور شدن ، در هر حال سفر لذت بخش ترین بخش زندگی من است

همه ی ما در بخشی از زندگی به یک سری از اهدافمون نمیرسیم و این جمله “گاهی نمی شود که نمی شود که نمی شود” این می شه، هر چقدر هم که برنامه ریزی دقیق باشه … این نمی شود ها باعث میشه که مسیر زندگیت عوض بشه و مسیر من نیز هم … .سفر مسیر زندگی من رو تغییر داد و شاید تو سفرهای بعدیم بازم تغییرش بده .

اگنس رپلیر میگه: “انگیزه سفر، یکی از امیدوار کننده ترین نشانه های زندگی است و بعد از این نشدن ها ، انگیزه سفر کردن من رو قوی و قوی تر کرده … . 

سفر به جزیره شیدور (مارو) 

پس به عشق سفر کوله بارم رو بستم و پر از انرژای که منتظر دیدن یه جای جدید با همسفرای جدید بود ر اهی شدم، راهی جزیره بهشت . برنامه سفر جوری چیده شده بود  که شبانه حرکت کردیم و بی نظیره که در پس پرده ی شب، طول آفتاب رو در کنار خط ساحلی با ذهنی خالی از هیچ نظاره گر باشی .(طلوع آفتاب در حال عبور از خط ساحی بندر مقام) . بعد از رسیدن به بندرگاه و صرف صبحانه سواری بر قایق های موتوری به مدت 30-45 دقیقه به سمت بهشت …. . 

در تمام این مدت بر پهنه ی آبی دریا و آسمان در حرکت بودم ، خالی از هر فکری و محو تماشای این همه زیبایی و رسیدن به زیباترین ها … . 

اینجا برای من با همه جا فرق داشت نه درختی نه کوهی نه ساختمونی نه … تنها زیبایی بدون مرز وجود داشت . دریا بود و دریا و دریا و سکوت و ردپای آبزیان روی تن صخره های مارو ، بشدت زیبا و خیال انگیز … . 

(جزیره شیدورکه به زبان عامیانه جزیره مارو بهش میگن یکی از جزایر غیرمسکونی خلیج فارس که در غرب هرمزگان قرار داره و از توابع شهرستان ابوموسی به حساب میاد. این جزیره مرجانی خالی از سکنه در 1.5 کیلومتری جزیره لاوان واقع شده و یک کیلومتر مربع مساحت داره. یکی از مهم ترین زیستگاه ها و مکان تخم گذاری لاک پشت های دریایی هست و … ).

بعد از گشت زدن با همسفرا دور تا دور جزیره در طول روز ، شب بیداری  و شنیدن صدای موج دریا که قطعا جزء بخش های مهم برنامه هست هر چند ساعت که توی راه بوده باشی و خسته بازم دلت نمیاد که بخوابی

بین این همسفرا یه ناخدایی بود که مسیر رو نشون میداد و بین بومی های اونجا به اسم ناخدا رمض می شناختنش ، ازش پرسیدم نزدیکه این جزیره جای دیگه ای هم هست که کسی ساکن باشه و اونجا بود که فهمیدم دو قدمی “جزیره مروارید پنهان خلیج فارس”  یعنی لاوان  هستم ، پس به همراه چند نفر از همسفران که مث من شوق دیدن جاهای جدید و مردم جدید رو داشتن قرار گذاشتیم به همراه ناخدا قبل از غروب آفتاب به لاوان برسیم.

تا لاوان با قایق موتوری تقریبا 20 دقیقه راه بود و  وقتی که رسیدم اونجا چه حسرت ها خوردم(وضعیت موجود) و عمیقا”  که چرا …؟چرا…؟چرا….؟  من رو به فکر واداشت و چه لذت ها بردم از مردمش از این همه سخاوت و مهربانی ،این همه شوق به زندگی در شرایط سخت محیطی و حقیقتا” برای من قابل ستایش هستن

امیدوارم بتونم در  یادداشت های بعدیم از لاوان و سفرهای دیگم بیش تر صحبت کنم.